مشکاتمشکات، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

نور زندگی ما

مشکات، عروسی دایی هومن، محرم 91

سلام عشقم الان ساعت 4 صبح ه و تو خوابیدی منم از فرصت استفاده کردم و اومدم وبلاگت و آپ کنم. 21 ابان ماه امسال، عروسی دایی هومن و فرشته جون بود. از اونجایی که هفته بعد محرم بود و اون ها هم دیر اقدام کردن، عروسی تو شب دوشنبه بود. هوا نسبتا سرد بود و بارونی ما امل بودیم چون من با شما نمی تونستم برم ارایشگاه، اونجا موندیم که عمه مریم کمکم کنه. تو این مدت شما یه دو ساعتی خوابیدی. خوشحال بودم که آتلیه که میریم خوش رویی ، ولی حییییف نذاشتی ما هم عکس درست و حسابی بگیریم. عروسی تو جاده فرح اباد (جاده دریا) ساری بود و شما کل مسیر و خوابیدی. این همه بی خوابی واسه چی بود مادر؟ خلاصه اون شب حسسسابی به همه خوش گذشت. ایشالاه عکسای اتلیه رو ...
23 دی 1391

مشکات و کار های جدید ترش

سلام عشقم خوبی مامان؟ ببخشید که خیلی وقته نتونستم بیام وبلاگت و اپلود کنم عوضش با دست پر اومدم از کار هات بگم که شیرین زبون تر از قبل شدی تقریبا هر کلمه ای و تکرار می کنی. دایره لغاتت خیلی خیلی زیاد شده تا لب تاپ و میبینی میگی باجی باجی (بازی) تا oovoo میاد بالا، میگی دایی که باهاش چت کنیم هه هه یه پله از مامانت بالاتری امروز خودت شعر می خوندی و می رقصیدی خیییلی خیلییی خنده داره این حرکتت. رقصت علاوه بر تکون دادن انگشت ها و مچ دستت، سرو گردن و الان کمر(شکم) هم شامل میشه مامان قربون اون همه غر و ادات بشه ببخشید ها ولی پی پی رو هم کامل می فهمی حتی اگه به قول ابوالفضل گازش هم بیاد، میای پیشم می گی ماما، پی پی بعد م...
23 دی 1391
1